سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آرزوی پرواز
 
قالب وبلاگ
پیوندهای روزانه

گاهی وقت‌ها عدم موفقیت‌های مالی به علت داشتن الگوهای مالی قدیمی و نادرست اتفاق می‌افتد.(فعلا تورم قشر با درآمد ثابت رو فلج کرده و دنیا دست سرمایه دارهای کشور است)
شما با تغییر این الگوها، می‌توانید رفتارهای مالی‌تان را بهبود بخشید و به موفقیت‌های بیشتری دست پیدا کنید.

یک راه خوب برای خارج‌شدن از چهارچوب الگوهای قدیمی این است که برنامه مالی مشخصی داشته باشید و مصارف و مخارج‌تان را بودجه‌بندی کرده و درصد مشخصی از درآمدتان را به کارها و فعالیت‌های موردنظرتان تخصیص دهید و سعی کنید از این الگو پیروی کنید.

این کار کمک می‌کند تا بهتر بتوانید هزینه‌هایتان را مدیریت کنید. برای شروع می‌توانید از الگوی پیشنهادی زیر استفاده کنید.

55 درصد برای نیازهای اصلی و روزمره:(البته اگه واقعاً بتونی با این مقدار حداقل زنده بمونی)
معمولا بیشترین بخش درآمد، صرف مواردی مانند خوراک، پوشاک، مسکن، بیمه، لوازم خانگی و چیزهایی از این دست - که جزء ضروریات زندگی هستند - می‌شود. این موارد هزینه‌های بالایی دارند اما آن‌قدر ضروری هستند که نمی‌توان از آنها چشم‌پوشی کرد.

10 درصد برای یادگیری و آموزش:
برای تقویت قوای ذهنی و افزایش توانایی‌هایتان و برای اینکه بیشتر بیاموزید و رشد کنید، مبلغی درنظر بگیرید. با این کار موقعیت‌ها و فرصت‌های جدیدی پیش رویتان قرار خواهد گرفت و به موفقیت‌ها و پیشرفت‌های بیشتری دست پیدا خواهید کرد.

10 درصد برای تفریح و لذت:
هر ماه بخشی از درآمدتان را برای تفریحات و علاقه‌های شخصی‌تان درنظر بگیرید. سعی کنید این احساس را از خودتان دور کنید که پولتان به هدر می‌رود. خرج‌کردن پول در مواردی که موردعلاقه شماست، باعث شادی و آرامش شده و احساس لذت و رضایت از زندگی را در شما بالا می‌برد.

10 درصد برای پس‌انداز:
هر ماه مبلغی برای اهداف و برنامه‌های بلندمدت، مانند خرید مسکن، پس‌انداز کنید. از این مبلغ می‌توانید برای بازپرداخت یک وام یا شرکت در سرمایه‌گذاری‌های بلندمدت و مطمئن استفاده کنید.

10 درصد برای پس‌انداز بازنشستگی:
بهتر است پولی را که در این حساب نگه می‌دارید، خرج نکنید مگر اینکه بتوانید پول بیشتری تولید کرده، سرمایه‌گذاری کنید و در درازمدت بتوانید از محل ا ین پول درآمد بیشتری به دست آورید.

5 درصد برای هدایا و امور خیریه:
این حساب می‌تواند یکی از قسمت‌های مهم بودجه شما باشد تا به وسیله آن احساس سخاوتمندی، بخشش و کمک به دیگران خود را ارضا کنید. با این پول می‌توانید به افراد خانواده و دوستان‌تان هدیه بدهید، در امور خیریه و هر فعالیتی که به تحقق اهداف عمومی و مردمی کمک کند، شرکت کنید. این کار باعث می‌شود از خرج‌کردن پول احساس بدی نداشته و نسبت به ثروتمندشدن و قدرت ناشی از آن حس خوبی داشته باشید.

این الگو فقط یک نمونه پیشنهادی است و هر فردی می‌تواند با هر میزان درآمد، برنامه مالی متناسب با موقعیت و وضعیت خودش تنظیم کند و مقدار پولی که در اختیار دارد، به درصدهای کوچک‌تری تقسیم کرده و بودجه‌بندی کند.

یکی از مزایای داشتن الگو و برنامه مشخص مالی این است که شما را از چهارچوب‌های قدیمی دور کرده و به شما کمک می‌کند تعادل را رعایت کنید و با هزینه بیش از اندازه در یک بخش، به اهداف‌تان در سایر بخش‌ها لطمه وارد نکنید.


[ شنبه 90/7/2 ] [ 12:22 عصر ] [ حمیدرضا ] [ نظرات () ]

در دنیای ماشینی امروز، رضایت شغلی یکی از مؤلفه‌های مهم و مؤثر سلامت روان محسوب می‌شود و بدون تردید یادگیری اصولی که بتواند به ایجاد یا افزایش رضایت شغلی در ما منجر شود، به طریق اولی خواهد توانست سلامت روان ما را نیز ارتقا بخشد...
آقای هنری، مسوول روابط عمومی یک بوتیک در منهتن است، با سه همکار و دو رییس. بوتیکی که او در آن کار می‌کند وابسته به شرکت بزرگی است که روزگاری به خاطر برنده شدن جایزه‌های مکرر و داشتن مشتری‌های زیاد مشهور بود اما امروز آقای هنری در روز با بیشتر از پنج مشتری سر و کله نمی‌زند و صاحبان هم فکر نمی‌کنند دیگر به آن روزها برگردند چون شرکتشان نمی‌تواند به روزهای اوج خود باز گردد. همین مساله باعث شده که کارمندانی چون آقای هنری کم‌کم به سرنوشت مترجمان حق التحریر دچار شوند: پرداخت‌های دیر به دیر و سر انجام اخراج. هنری می‌گوید: «شرایط من مثل یک کشتی در حال غرق شدن است. احساس می‌کنم پارانویا دارم. به وضوح می‌بینم که از تعداد افراد کارآمد کم شده و صاحبان مغازه‌ها هم دیگر نبوغ تجاری گذشته را ندارند. من سعی می‌کنم از این گرداب فرار کنم.»
اما او نمی‌تواند. مدت یک سال است که او دنبال کاری خارج از حیطه روابط عمومی می‌‌رود اما در سه ماه گذشته حتی یک مورد هم پیدا نکرده است. تمام زمینه‌هایی که هنری مایل است در آنها کار کند، دچار بحران اقتصادی‌اند و هیچ یک نیروی جدید استخدام نمی‌کنند. هنری حتی در شرکت فعلی خود هم امنیت شغلی ندارد و آنجا هم همه چیز روز به روز بدتر می‌شود. البته او تنها کسی نیست که از این موضوع رنج می‌برد. مطابق آماری که سایت «کریربیلدر» در سال 2009 ارایه داده 30 درصد کارمندان از شغل خود ناراضی هستند اما به توجه به بحران جهانی کنونی، این 30 درصد هم آرزو می‌کنند شغلی فعلی‌شان را از دست ندهند چون می‌ترسند نتوانند کار دیگری پیدا کنند.
خانم کلی انترن 22 ساله، یکی از همین افراد است. حقوق او کمتر از حداقل دستمزد است و بیمه درمانی هم ندارد اما با وجود اینکه از کارش ناراضی است می‌گوید که ترس او را سر جایش نگه می‌دارد: «بعد از گذشتن سه م
اه از فارغ التحصیل شدنم خیلی دنبال کار گشتم و بالاخره موفق شدم این یکی را پیدا کنم. ابتدا قصد داشتم تا پایان سال گذشته اینجا بمانم اما نمی‌توانم این شغل را رها کنم. معلوم نیست بتوانم شغل دیگری پیدا کنم.» البته ترس از پیدا نکردن شغل دیگر، تنها دلیلی نیست که کسانی را که از شغل‌شان متنفرند سرجایشان می‌نشاند. دلیل دیگر ترس از دست دادن مزایاست.
? چه کنیم؟
اگر به خاطر شرایط اقتصادی می‌ترسید شغل خود را رها کنید و دنبال شغل تازه باشید، می‌توانید به 10 روش زیر که از سوی کارشناسان توصیه شده عمل کنید. این روش‌ها شغل‌تان را قابل تحمل می‌کند تا زمانی که فرصت شغلی دیگری بیابید.


1) واقع‌گرا باشید: بسیاری از کارشناسان توصیه می‌کنند شغل‌تان را رها نکنید، مگر اینکه توانسته باشید کار دیگری دست و پا کنید.
شما خوش شانس‌اید که شغلی دارید حتی اگر از آن بیزارید اما این کارشناسان در عین حال معتقدند نباید فکر کنید که شانس پیدا کردن شغل دیگر را به هیچ وجه ندارید. اگر دنبال کار دیگر نباشید، مسلما موقعیت شغلی جدید پیدا نمی‌کنید.
2) دیدگاه‌تان را عوض کنید: احتمالا فکر می‌کنید در موقعیتی هستید که از جایگاه واقعی شما فاصله دارد. بهتر است طور دیگری فکر کنید: شغلی که هم‌اکنون دارید مانع نیست بلکه سکوی پرش شماست. اگر باور کنید که شغل شما به زندگی شما ارزش می‌دهد، به تلاش خود خواهید افزود. شغل شما، اجاره خانه‌تان را پرداخت می‌کند. از مزایای آن استفاده می‌کنید. به شما این فرصت را می‌دهد که با افراد جدید آشنا شوید و استعدادهای شما را شکوفا می‌کند.
3) موقعیت‌های پنهان را کشف کنید: در حیطه همین شغلی که دارید، حتما کاری هست که دوست دارید انجامش دهید و واقعا هم خوب انجامش می‌دهید. آن را پیدا کنید. با موفقیت انجامش دهید و مطمئن شوید این کاری است که شما بهتر از هر کس دیگر می‌توانید انجامش دهید. این تضمین‌کننده ارزش افزوده شماست.
4) خوبی‌های شغل‌تان را پیدا کنید: وقتی از شغل‌تان ناراضی هستید، همیشه به قسمت‌های نفرت‌انگیز کارتان فکر می‌کنید. اشتباه است. حتما بخش‌هایی از کارتان را دوست دارید. روی آن قسمت‌ها تمرکز کنید. مثلا به همکاری که دوستش دارید، فکر کنید یا جلسات، ماموریت‌ها و کارگاه‌های آموزشی که از وقت صرف کردن در آنها لذت می‌برید. بهتر است در روز وقت بیشتری برای اموری که به آن علاقه دارید، صرف کنید.
5) چیزهایی که دوست ندارید، بررسی کنید: وقتی از شغلتان راضی نیستید، مهم‌ترین کار این است که دلیل این ناراضی بودن چیست. با این کار دقیقا می‌فهمید از چه چیزی رنج می‌برید و این تحمل شرایط را برایتان آسان‌تر می‌کند. با این کار می‌فهمید چه چیزهایی را نباید در شغل آینده‌تان تکرار کنید.
6) روی مسایل مورد علاقه‌تان تمرکز کنید، مثلا فیش حقوقی‌تان: در هر فلاکتی موقعیت خوبی هم وجود دارد و اگر آن را نبینید، احتمالا در شغل آینده‌تان هم به بن‌بست می‌رسید. کارهایی که از انجام دادن‌شان لذت می‌برید، لیست کنید و سعی کنید از این کارها بیشتر انجام دهید. حتما چیزهایی هستند که خوشتان می‌آید یا خوشتان می‌آمده، وگرنه از ابتدا این شغل را قبول نمی‌کردید.
7) روی استعدادهایتان سرمایه‌گذاری کنید: به مدارس شبانه بروید. عشقتان را دنبال کنید. یک مربی زندگی استخدام کنید. به سرگرمی‌هایتان برسید. با پرورش استعدادهایتان و قوی‌تر کردن خود، کاری ‌کنید که پول قادر به انجام آن نیست.
8) افرادی که مثل خودتان هستند، پیدا کنید: شما تنها کسی نیستید که از شغلتان متنفرید و اولین کسی هم نیستید که می‌خواهید از این موقعیت نجات پیدا کنید. می‌توانید با همکاران قدیمی‌تان که هم اکنون شغل دیگری دارند شبکه تشکیل دهید.
9) دنیای خود را نو کنید: بسیاری از کارمندان می‌خواهند کارشان را عوض کنند چون احساس می‌کنند دیگر پویا نیستند و می‌خواهند در محیطی دیگر این مساله را حل کنند. یادگرفتن کارهای جدید و بالا بردن توانمندی‌ها، آشنا شدن با آدم‌های جدید و ایجاد رقابت راه‌هایی هستند که ذهن‌تان را مشغول می‌کنند تا به نفرت از شغل‌تان فکر نکنید.
10) داوطلب شوید: دنبال موقعیت‌هایی باشید که می‌توانید داوطلبانه در آن مشغول شوید. مثلا ماموریتی که به نیروی کمکی احتیاج دارد یا کمیته‌ای که می‌خواهد توسعه یابد. برای چنین کارهایی داوطلب شوید و از انجام دادن کارهایی که دوست دارید، لذت ببرید حتی ممکن است از این راه شغل دیگری گیرتان بیاید.


[ شنبه 90/7/2 ] [ 12:12 عصر ] [ حمیدرضا ] [ نظرات () ]

گاه از خود می پرسم ، چگونه می توان در کارکنان ایجاد انگیزه کرد؟ یا تحت چه شرایطی می توان دراعضا یک مجموعه کاری یا سازمان، شور و اشتیاق برای بهتر کار کردن را افزایش داد؟ چگونه می توان اعتماد کرد و اعتماد را جلب کرد؟ امید به آینده را چگونه بالا ببریم؟ اضطراب را با چه روشی کاهش دهیم؟ و سوالاتی از این قبیل.
با نگاهی به عبارات انگیزه ، شور و اشتیاق ، اعتماد ، امید،‌اضطراب و لغات مشابه آن متوجه می شوم ، در باره مقولاتی از جنس هیجانات یا عواطف فکر می کنم نه مولفه های شناختی و عقلانی. یا بهتر بگویم ، به جای صحبت از IQ از ظرفیت دیگری به نام EQ یا چیزی که امروزه هوش هیجانی (Emotional Intelligence = EI) نامیده می شود بحث می کنیم.

? هوش هیجانی چیست؟
از سالها پیش روان شناسان متوجه شده اند که برای کسب موفقیت تنها دارا بودن ظرفیتهای هوش عقلانی قوی (IQ) کفایت نمی کند. مطالعات نشان می دهد ، تعداد زیادی از افراد دارای هوش عقلانی و شناختی بالا نتوانسته اند در زمینه شغلی ، زندگی زناشویی ، ایجاد روابط با دیگران و حتی زمینه های تحصیلی موفق باشند. پس از آن نظر دانشمندان از جمله پیتر سالوی و جان مایر به توانمندیهای دیگری جلب شد که بیشتر از جنس هیجانات بودند تا شناختها. این توانمندی که از این پس هوش هیجانی نامیده می شود به توانایی های آموخته شده ای اشاره دارد که به ما کمک می کند تا احساسات و هیجانات خود را درک کرده و کنترل نماییم تا به نفع ما کار کنند نه بر علیه ما.
هوش هیجانی از پنج مهارت تشکیل شده :


1) مهارت خود آگاهی:


شناخت احساسات و هیجانات خود به طور آنی و عمیق و استفاده از آن برای راهنمایی در تصمیم گیری های مناسب.

2) مهارت خود نظم دهی:


توانایی مهار و مدیریت هیجانات و حفظ آرامش برای کمک به تصمیم گیری و بهره گیری از توانمندیهای شناختی به نحو مناسب. هماهنگی با هیجاناتمان به نحوی که به جای اختلال در کارها ، در تسهیل آن به ما یاری رساند.

3) مهارت خود انگیختگی:


استفاده از عمیقترین علایق خود برای حرکت دادن و هدایت به سمت اهداف تا کمک کند پیش قدم شده و در جهت تکامل و پیشرفت تلاش کنیم ، نه اینکه منتظر مانده تا یک واقعه یا شخص باعث ایجاد انگیزه و حرکت در ما گردد.

4) مهارت همدلی:

درک آنچه افراد احساس می کنند ، توانایی در نظر گرفتن دیدگاه های دیگران و توسعه حسن تفاهم و هماهنگی با انسان های گوناگون به منظور ارتقای کار گروهی (بویژه در محیط کاری و سازمانی).

5) مهارت های اجتماعی:

در روابط با دیگران ، به خوبی کنار آمدن با عواطف خود و دیگران. فهم دقیق موقعیتها و شبکه های اجتماعی. مهارت خوب گوش کردن، و خوب ابراز وجود کردن ، حل تضادها و تعارض ها و استفاده از این مهارتها برای متقاعد سازی ، رهبری و مدیریت.

آنچه واضح می باشد این است که مهارتهای چهارم و پنجم مستقیما با کارکردهای رهبری و مدیریت در ارتباط می باشد ، اما با کمی تامل متوجه خواهیم شد که مهارت خود نظم دهی بمنظور کنترل هیجانات ، مهارت خودشناسی برای درک بهتر لایه های زیرین احساسات ، رنجش ها ، تمایلات و افکار ، و مهارت خود انگیختگی در جهت ایجاد امید و رفتاری که به آن پشتکار می گویند برای یک مدیر از اهیمت ویژه ای برخوردار می باشد.

آنگاه که مدیر با شناخت عمیق احساسات و مدیریت هیجانات خود ،‌و با شناسایی اموج احساسات و هیجانات جاری سازمان خود ، با رفتاری حاکی از همدلی با این امواج هماهنگ می گردد ، به رهبری مبدل خواهد شد که بر دل ها حکومت می کند ، نه بر سِمت ها و پستهای سازمانی مادون خود! چنین رهبری هماهنگ با هنجارها و فرهنگ سازمان خود ، طنین افکن1 خواهد شد و شور و اشتیاق ، انگیزه ، امید و اعتماد به نفس گروهی را به حرکت در می آورد.
آنچنان که دانیل گولمن ، ریچارد بویاتسیز و آنی مک کی در کتاب خود ، رهبری اصولی2 (رهبری سازمانی و هوش هیجانی) اشاره کرده اند ، یک رهبر برای طنین افکنی باید به هنجارهای هیجانی (زیر جریانات واقعیت های هیجانی) و ابعاد پنهان سازمان خود توجه لازم را داشته باشد. اگر هنجارهای فرهنگی سازمان از عمل پر شور ، نو آوری و طنین افکنی مدیر حمایت نکند ، آنان خود را در یک مبارزه نابرابر خواهند دید. شاید شوم ترین جنبه این عدم هماهنگی این باشد که در چنین مجموعه ای به جای نبوغ و اعتماد به نفس شاهد نمایش شجاعتهای دروغین ، اطاعتهای بدون فکر، چاپلوسی یا بی توجهی آشکار باشیم. شاید همه افراد در سازمان حضور فیزیکی داشته باشند ولی روح و قلب خود را در مکانی د این رویداد به یک بعد پنهان اما ضروری در رهبری اشاره دارد: تاثیر هیجانی آنچه یک مدیر می گوید و انجام می دهد. بهترین رهبران روش های موثرتری به منظور درک و بهبود روشی که با آن هیجانات خود و دیگران را مهار می کنند ،‌یافته اند. فهم نقش قدرتمند هیجانات در محل کار بهترین رهبران را از دیگران متمایز می کند، نه تنها در مسائل ملموس و قابل ارزیابی همچون نتایج کاری بهتر و حفظ و ارتقا استعدادها ، بلکه در مسائل غیر ملموس اما مهمی چون روحیه ، انگیزه و تعهد بیشتر.
به سادگی می توان گفت که در هر گروه انسانی ، رهبر، حداکثر قدرت را برای تاثیر گذاری بر هیجانات داراست. اگر هیجانات افراد به سمت اشتیاق کشیده شود ، عملکرد به اوج خواهد رسید اگر افراد به سمت کینه و اضطراب سوق یابند ، از پیشرفت باز خواهند یافت. این امر جنبه ی دیگری از رهبری پایه ای را نشان می دهد، که آثارش فراتر از تعیین کردن اینکه آیا یک وظیفه به خوبی انجام می شود ، می رود. پیروان نیز برای ارتباط هیجانی حمایت گرانه و همدلی ، نگاه خود را به رهبر معطوف می کنند. وقتی رهبران ، هیجانات را در جهت مثبت می رانند ، همانگونه که در مورد دومین مدیر اجرای در بی بی سی دیدیم، بهترین نتیجه را به بار می آورند. به این اثر طنین افکنی می گویند. رهبران طنین افکن به بهترین شکل از هوش هیجانی در جهت پیشبرد امور بهره می برند.

? هیجانات مسری هستند:

تحقیقات گوناگون و زیادی در مورد سرایت هیجانات ، در دانشگاه ها و مراکز تحقیقاتی دنیا صورت گرفته که نشان دهنده خاصیت تاثیر گذاری و تاثیر پذیری گروه، از هیجانات اعضا و بویژه رهبر می باشد. تاثیر متقابل و مدوام مدارهای هیجانی یک شخص (که اساس فیزیولوژیک و عصب شناختی آن نیز مورد بررسی قرار گرفته) در میان اعضا گروه نوعی سوپ هیجانی را بوجود می آورد که در آن هر فرد طعم خاص خود را به آن می دهد، اما این رهبر گروه است که قوی ترین چاشنی را به این ترکیب اضافه می کند. چرا که به خاطر آن واقعیت همیشگی در کار - همه چشم به رئیس می دوزند- افراد از سطوح بالاتر خود تقلید هیجانی می کنند. مطالعات نشان می دهد این اثر بویژه وقتی که برای کل گروه مسئله و سوالی مطرح می گردد افراد نگاه خود را بر روی رهبر خیره می کنند تا پاسخ او را ببینند. در واقع اعضای گروه اغلب واکنش هیجانی رهبر را به عنوان معتبرترین پاسخ به حساب می آورند. و لذا از روی آن برای خود الگو می سازند ، بویژه در یک موقعیت مبهم که در آن اعضا واکنشهای متفاوت نشان می دهند ، رهبر معیار هیجانی را تعیین می کند.

وقتی افراد احساس خوب داشته باشند به بهترین نحو ممکن کار خواهند کرد. احساس خوب کارآیی ذهنی را یاری می دهد و افراد را در درک بهتر اطلاعات و استفاده از قواعد تصمیم گیری در قضاوتهای پیچیده توانا می سازد، علاوه بر آن آنان را در تفکر انعطاف پذیرتر می نماید. تحقیقات نشان می دهد که حالات سرزندگی باعث می شود افراد ، دیگران یا وقایع را در پرتوی مثبت تر بنگرند. این به نوبه خود به افراد کمک می‌کند تا در مورد توانایی خود در نیل به یک هدف ، خوش بین تر باشند ،‌خلاقیت و مهارتهای تصمیم گیری را افزایش دهند و افراد را در جهت مفید واقع شدن آماده سازند.

به عنوان مثال تحقیق در مورد شوخ طبعی در کار نشان می دهد که یک لطیفه به موقع یا خنده از سر شوخی می تواند نو آوری را تحریک ، خطوط ارتباط را باز ، احساس رابطه و اعتماد را زیاد و البته کار را جذاب تر نماید. بدون شک شوخ طبعی و سر زندگی در جعبه ابزار رهبران دارای هوش هیجانی ، جایگاه مهمی دارد. زمانی که بحث از گروه می شود ، حالات خوب، اهمیت ویژه ای پیدا می کنند: توانایی یک رهبر در هدایت یک گروه به حالت اشتیاق و همکاری ، می تواند تعیین کننده موفقیت این امر باشد. به نتایج یک مطالعه بر روی شصت و دو مدیر ارشد و تیم مدیریت توجه بفرمایید: این مدیران ارشد ، نماینده برخی از شرکتهای پیشرفته و همچنین شرکتهای خدماتی مطرح ایالات متحده (از جمله شرکتهای مشاوره و حسابداری) ، سازمانهای غیر انتفاعی و نمایندگی های دولتی بودند. این مدیران ارشد و اعضای تیم مدیریتی آنان مورد بررسی قرار گرفتند تا مشخص شود تا چه اندازه سرزنده ، پرانرژی ، مشتاق و مصمم هستند. همچنین از آنان سوال شد که گروه ارشد تا چه حد دچار نابسامانی و تضاد و تعارض گشته است (منظور تضاد شخصی ، خشم و برخورد در جلسات و تعارضات هیجانی در برابر مخالفت ها بود).

این مطالعات نشان داد هرچه حالات کلی افراد در تیم مدیریت ارشد مثبت تر بود ، آنان با همکاری بیشتری با یکدیگر کار می کردند ، و نتایج کار شرکت بهتر بود. به عکس، هر چه یک شرکت مدت زمان بیشتری توسط تیم مدیریتی ای که با هم کنار نمی آمدند اداره می شد، بازده آن شرکت پایین تر بود.

بنابراین می بیینیم ، رهبرانی که می دانند چگونه تمرکز گروه را در کار جاری ، با توجه به کیفیت روابط اعضا متعادل کنند به طور طبیعی فضایی دوستانه اما اثر بخش را ایجاد می کنند که روحیه همه را بالا می برد.

تلاش می کنم در آینده با جزئیات بیشتر به ارتباط هوش هیجانی با رهبری و مدیریت بپردازم. در مقاله بعدی انواع سبک های رهبری و مدیریت ، با توجه به خاصیت طنین افکنی آنها مورد بررسی قرار خواهم گرفت.

پا نوشت ها: 1- Resonant 2- Primal Leadership byaniel Goleman , R.Boyatzis , A.Mckee (2002) این کتاب توسط نگارنده ترجمه شده و بزودی توسط انتشارات مدیریت صنعتی چاپ خواهد شد. در نوشتن این مقاله از این کتاب و کتاب قبلی دانیل گولمن ، بنام هوش هیجانی در کار (ترجمه بهمن ابراهیمی و محسن جوینده ،‌که توسط انتشارات بهین دانش چاپ شده است) ، استفاده شده است.


[ شنبه 90/7/2 ] [ 12:9 عصر ] [ حمیدرضا ] [ نظرات () ]

رنجش
روزی سقراط حکیم مردی را دید که خیلی ناراحت و متاثر بود .
علت ناراحتی اش را پرسید . شخص پاسخ داد :
در راه که می آمدم یکی از آشنایان را دیدم . سلام کردم.
جواب نداد و با بی اعتنایی و خودخواهی گذشت و رفت .
و من از این طرز رفتار او خیلی رنجیدم .

سقراط گفت : چرا رنجیدی ؟ مرد با تعجب گفت :
خوب معلوم است که چنین رفتاری ناراحت کننده است .
سقراط پرسید : اگر در راه کسی را می دیدی که به زمین افتاده
و از درد به خود می پیچد
آیا از دست او دلخور و رنجیده می شدی ؟
مرد گفت : مسلم است که هرگز دلخور نمی شدم .
آدم از بیمار بودن کسی دلخور نمی شود .

سقراط پرسید :
به جای دلخوری چه احساسی می یافتی و چه می کردی ؟
مرد جواب داد : احساس دلسوزی و شفقت .
و سعی می کردم طبیب یا دارویی به او برسانم .
سقراط گفت : همه این کارها را به خاطر آن می کردی که او را بیمار می دانستی .
آیا انسان تنها جسمش بیمار می شود ؟
و آیا کسی که رفتارش نا درست است ، روانش بیمار نیست ؟
اگر کسی فکر و روانش سالم باشد هرگز رفتار بدی از او دیده نمی شود ؟

بیماری فکری و روان نامش غفلت است.
و باید به جای دلخوری و رنجش نسبت به کسی که بدی می کند و غافل است دل سوزاند و کمک کرد .
و به او طبیب روح و داروی جان رساند .
پس از دست هیچ کس دلخور مشو و کینه به دل مگیر و آرامش خود را هرگز از دست مده .
" بدان که هر وقت کسی بدی می کند در آن لحظه بیمار است.


[ شنبه 90/7/2 ] [ 12:7 عصر ] [ حمیدرضا ] [ نظرات () ]

نظریه ی مشهور در رفتار مدیریت؛
مدل پنجره ی جو هری
 این نظریه توسط جوزف لوفت و هری اینگهام ارائه گردیده است. توضیح اجمالی در مورد این نظریه این که:
 شخصیت هر کدام از ما از چهار بخش تشکیل شده:
خود عمومی که هم برای خودمان و هم برای دیگران شناخته شده است.
خود کور که برای خودمان ناشناخته و برای دیگران شناخته شده است.
خود خصوصی که برای خودمان شناخته شده و برای دیگران ناشناخته است.
خود ناشناخته که هم برای خودمان و هم برای دیگران ناشناخته باقی مانده است.
معمولا خود عمومی کوچکترین قسمت از شخصیت هر کدام از ما را تشکیل می دهد و اغلب سوء تفاهمات و مشکلات در روابط بین فردی هم به همین دلیل رخ می دهد. راهکار برطرف کردن این مشکل هم یکی خود گشودگی (شناسانده خود به دیگران) برای کوچک کردن خود خصوصی و دیگری گرفتن بازخورد از دیگران برای کوچک کردن خود کور است.
جوزف وهری دوتن دانشمند هندی  پنجره ای جهت شناخت شخصیت  انسان  ساخته اند که درتمام بخش های زنده گی برخی مناقب ومعایب انسانها را تعریف میکند.
مبتنی براین اصل شناخت سلوک ،رفتار کردار وخصوصیات شخص میتواند شناخته شود.
طبیعت، محیط ،روابط پیرامون ، مکتب وسطح سواد وبرداشت ازفرایندزنده گی طوری است که انسان تازمانیکه درقید زنده گی است به ساختار شخصیت خود درابعاد اخلاقی ، کلتوری ، مسلکی ومذهبی نیاز دارد.باافکار وتوصل پنجره جوهریی میتوانیم پاره از مواصفات وعیوب افراد واشخاص را تشخیص نموده وبه این وسیله به جستجو درساختار شخصیتی خود کنیم.
پنجره جوهری
در پنجر ه جو هری شخصیت انسان دارا ی چها ر بخش زیر است :
اشکار 
 کور
پنهان   
 تاریک
بسیاری از خصوصیات ما، مانند رفتار ،کردار گفتار دراثر نزدیک باهمکاران ونزدیکان قابل تعریف است.
ضمناً شخصیت هرشخص درساحه کار وموثریت کار اوآشکار میگردد.
آنهایی که درمحیط کار ، خانواده وجامعه دارای تلاش و خلاقیت مداوم اند، اعتمادجامعه اداره ونزدیکان خودرا میتوانند به ساده گی حاصل کنند. شخصیت وپشتکار اشخاص وافراد درنتیجه تلاش آشکارشده وانسان باهدف وفعال کسی است که با انجا م کار ها ی بزر? کارش دارای نتایج مطلوب و مفید باشد.
پنهان :
 ممکن  یک شخص  صاحب استعداد، لیاقت وتوانایی  مسلکی با شداما بر مبنای عوا مل  روانی نتواندنتایج تجا رب خودرا ً به دیگران نما یش دهد.
لذا شخصیت اوازدیگران پنهان مانده وجهت آزمون لیاقت واستعداداو باید پنجره های خاصی را بازکرد درمحیط کار ساحه وعرصه رابرایش مهیا  وبا استفاده ازمیتودهای ایجادانگیزه وتفویض صلاحیت لیاقت واستعداد اورا به تجربه گرفت. تابه این وسیله مواصفات پنهانی اواشکارشده ودراثر ملکه وممارسه نیرو کارش به فعالیت مثبت استخدام گردد.
کور:
نه بیند مدعی مدعی جز خویشتن را
که دارد پرده پندار در پیش
?رت چشم خدا بینی ببخشند
نه بینی هیچ کس عاجز تر ازخویش
هرچند مفهوم  این شعرسعدی تداعی کننده بار معنایی بعد کور پنجره جوهری به صورت همه جا نبه  نیست اما بااستفاده ازمعانی این شعر میتوان بر موا رد کو رشخصیتی شحص را دریافت، زیرا برخی انسانها نسبت به فعالیت اکثر مردم  متعرض ومنتقد اند، اما توانایی دید مشکلات خودرا ندارند لذا درصورتیکه به کار وفعالیت عملی مبادرت کنند، آهسته ،آهسته ابعاد بخش کور شخصیت شان روشن شده وبه این وسیله خودرا از گرداب گرفتاری تنگ نظری وعقده های محرومیت نجات دهند.
تاریک:
 زمانیکه عرصه پنجره  کور وسعت یافت انسان به نفی اندیشی وبدبینی دیگران معتاد شد ساحه کور به شدت توسعه یافته ویک بخش  مهم شخصیت انسان هم به خودش وهم به جامعه تاریک میگردد.
شاید این مرحله به یک  روان شناسی جدی نیاز داشته وممکن است این مرحله مرز دیوانگی وهشیاری باشد.
درصورت که ساحه تاریک وکور بازسازی واصلاح شود و ساحه آشکار وسعت یافته آهسته اعمال ورفتار منفی اش هم به خودش وبه دیگران معلوم شده وبه این وسیله ازوهم وگمراهی نجات میابد. 


[ شنبه 90/7/2 ] [ 12:4 عصر ] [ حمیدرضا ] [ نظرات () ]
          مطالب قدیمی‌تر >>

.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ